● فقط سینماست که می ماند اگر روزی سینما فقط یک وسیله سرگرمی بود، این روزها تبدیل به رسانه قدرتمندی شده که پدیده جهانیسازی را سرعت میبخشد. از طریق سینما افراد از فرهنگهای مختلف با یکدیگر آشنا میشوند، مانند یکدیگر لباس میپوشند، راه میروند و میخندند. سینما تبدیل به یک راه ارتباطی میان فرهنگهای مختلف شده است. در این بین طبیعی است که سینمای قدرتمند که توان جذب مخاطب بیشتری داشته باشد سادهتر میتواند جهت دهنده افکارجهانی باشد.
هالیوود با توجه به پیشینهاش این روزها تبدیل به یکی از قدرتهای رسانهای شده که چشمپوشی از آن امکانپذیر نیست. واقعیت این است که هالیوود با ساخت آثاری که دو بازار داخلی و خارجی را نشانه گرفته سعی در جهانی کردن فرهنگ تصویری مخاطبان امروز داشته است. در اصل هالیوود به نحوی فزاینده تولیدات خویش را متناسب با تقاضای یک بازار جهانی تفکیک شده طراحی میکند. سینما به عنوان یکی از اولین فرمهای تولید انبوه فرهنگی قرن بیستم تلقی میشود. سینما مبتنی بر تکنولوژی نوین بازتولید مکانیکی یک قالب فرهنگی ارائه کرده که به واسطه آن الگوهای اوقات فراغت مردم تغییر یافته است. تولیدات سینمایی که بر اساس یک مدل صنعتی سازماندهی شده بود با هدف بهدست آوردن یک سهم تضمین شده از تماشاگران و نتیجتا یک سود دائمی پدید آمد. بدین ترتیب بود که سینما به مثابه یک صنعت سرگرمی ساز و نه یک وسیله آموزشی توسعه یافت. افزون بر این سینما تبدیل به یک نیروی اجتماعی شد که با خود مدهای لباس، نحوه عشق ورزی، نحوه زندگی کاری و خانوادگی را با خود به همراه آورد. همانطورکه فیلمهای آغازین به صورت گستردهای برای طبقه کارگر مهاجران و آموزش دادن به تماشاگران برای تبدیل شدن به یک آمریکایی خوب کمک میکردند، فیلمهای امروز نیز درصددند تا مخاطبان جهانی خود را به آمریکائیان خوب تبدیل کنند. واقعیت این است که اگر هالیوود از عناصر کاملا بومی و ملی خود استفاده میکند که نمونههای قابل اشاره آن به فیلمهای وسترن باز میگردد بدان گسترهای کاملا انسانی میبخشد تا برای مخاطبان دیگر مناطق دنیا نیز قابل درک باشد، به بیانی دیگر هرچند هالیوود بومی فکر می کند اما جهانی فیلم میسازد. اینگونه است که هالیوود با کثرت تولیدات خود در مقایسه با میزان محدود تولید دیگر کشورهای دنیا و همچنین با دستمایه قرار دادن مفاهیمی ساده و نشئت گرفته از طبیعت بشر به این مهم دست یافته است .
نمائی کلی از شهر لس آنجلس
مهمترین وجه تمایز بخش هالیوود توانایی در ایجاد خاطره مشترک جهانی است. اگر فیلمهای تولید شده در هالیوود به بازاری گسترده در سطح بینالمللی دست یافتهاند تنها نشان از تسلط اقتصادی این سیستم به بازارهای سینمایی دنیا ندارد که بیشتر ناشی از جذابیت داستانی فیلمهاست، جذابیتی که با زیبایی، نشاط جوانی و ثروت با زیر عنوان سرگرمی ارائه میشود. به همین دلیل است که نباید فراموش کرد بخش قابل توجهی از موفقیت سینمای هالیوود به سبب جذابیت درونی فیلمهای هالیوودی بوده است. برای مثال محصولات سینمای آمریکا در ایتالیای دهههای ۱۹۲۰و۱۹۳۰تصویرگر چنان تجدد شگفتانگیزی بودند که حتی برای رهبر این کشور(موسیلینی) نیز جالب و شگفت آور بود. این فیلمها که ترکیبی از زیبایی و جوانی و غنا در زیر پوسته تفریح و سرگرمی بودند تفاوت لذت بخش خود را از زندگی روزمره سنتی ایتالیایی به رخ تماشاگران میکشیدند. هالیوود از دهه۱۹۲۰چگونگی اثرگذاری و ایجاد تغییر از سوی فیلمها بر تماشاگران را زیر نظر داشته است.دولت مکزیک از سال ۱۹۲۲تا کنون با هدف کاستن از تاثیر سوءفیلمهای آمریکایی بر تماشاگران مکزیکی، تحریمهایی را علیه سینمای آمریکا در پیش گرفته است.
نقش ارتباطی محصولات هالیوود با فرهنگ بومی عامل مهمی در اصطلاح نظریه امپریالیسم فرهنگی که توسط نظریه پردازانی چون هربرت شیلربیان شده است به شمار می رود.اما واقعیت این است که در سالهای اخیر از شدت تاثیر این دکترین کاسته شده و نظریه جهان - محلی شدن رولند رابرتسون و دیگر همفکرانش چون جان استوری که معتقد است فرهنگ عامه نه یک فرهنگ تابع است و نه فرهنگی که صنایع فرهنگسازی تحمیل کرده باشند بلکه موازنهای مبتنی بر مصالحه بین این دو است جایگزین آن شده است. میلر نیز معتقد است امروزه گفتمان امپریالیسم بیشتر به عنوان یک رویکرد روشنفکرانه تلقی میشود تا تئوری مستمر.در همین راستا استورات هال نیز معتقد است که جهانی شدن از طریق خاص گرایی عمل می کند، بنابراین بین امر محلی و امر جهانی همواره نوعی جدل برقرار است و هر دو در برخورد با یکدیگر ساخته و پرداخته می شوند و یا حتی تغییر شکل می یابند. به نظر میرسد علت اساسی جذابیت فیلمهای هالیوودی در پیوندی است که با امیال عمیق و ریشهدار و آرزوهای مخاطبانش در سطحی وسیع برقرار میکند. جذابیتی که جابهجایی و گستره جغرافیایی نمیتواند به عدم تاثیرگذاری آن منجر شود. توجه به انسان بودن بیش از هر چیز دیگر، نمایش تجربههای انسانی به دور از فلسفه و فکر مجرد و پرداختن به پدیدهها از دریچه زندگی، زندگیای که انکار کردنش غیرممکن به نظر میآید. هالیوود برای رسیدن به این هدف از مولفههایی چون جاودانگی، زیبایی، متافیزیک، تخیل و سرگرمی که مقدمه و موخره تمام اهداف هالیوودی است بهره میجوید. مولفههایی که تنها از یک چیز که آن هم فطرت ونوستالژیای همیشگی بشری است سر چشمه میگیرد . درهالیوود هیچ غیر ممکنی وجود ندارد و همه چیز تحت کنترل بشر به نمایش گذاشته میشود و اینها همگی مولفههایی هستند که برای شهروندان جهانی جذاب است و با عبور از مرزهای جغرافیایی نه تنها باعث رونق بخشیدن به بازارهای اقتصادی آمریکا میشود بلکه فرهنگ جوامع مخاطب را نیز تحت تاثیر قرارمیدهد.
● جاودانگی جاودانگی که از زمان گیلگمش- کهن ترین اسطوره بشری- دغدغه همیشگی او به شمار می رفته هم اکنون در هالیوود مناسبترین بستربازنمایی خود را یافته است. عناصری چون پایان خوش،پیروزی همیشگی خیر بر شر، امید و قهرمان پروری همگی عناصری هستند که جاودانگی را تقویت میبخشند. در هالیوود کسی حق ندارد تماشاگر را از ادامه زندگی ناامید کند . گذر زمان اهمیتی ندارد ، نهایتی در کار نیست ، زندگی قابل تجدید است و این سینماست که زندگی را حفظ میکند و اینگونه است که مهمترین نوستالژیای بشری نیز پاسخ گفته میشود.حرکت همیشگی قهرمانان سینمای وسترن در یک نمای باز به سمت غروب یکی از مهمترین مولفههای تاکید هالیوود بر جاودانگی محسوب میشود. جان وین و گاری گوپر از جمله قهرمانانی هستند که هیچ گاه تماشاگر مرگشان را بر پرده نمیبیند و تنها آنهارا بعد از مبارزه و شکست سیاهیهای در حال حرکت به سرزمین دیگری می بیند که گویا نیازمند آنان است و این نشان از نامیرایی و جاودانگی قهرمان دارد.
● پایان خوش تمدن آمریکایی تمدن تاکید به جوانی همیشگی و آغاز دوباره بوده است . این جوانی دائمی که جزو ذات تاریخ آمریکا به شمار میرود در سینمایش نیز بازتاب فراوانی داشته است. سطوره جوانی که با جاودانگی که پیش از این اشاره شد در هم آمیخته است هر دو القاگر این نکتهاند که پایانی وجود ندارد و اگر هم مرگی هست مقدمه ای است برای زندگی دیگر. این نمونه در فیلم «ذهن زیبا» به کارگردانی ران هاوارد و بازی راسل کرو به اوج خود میرسد که هرچند قرار است فیلم تصویرگر زندگی واقعی جان نش ریاضیدان مشهورآمریکایی باشد اما پایان خوش فیلم هیچ ربطی با زندگی واقعی قهرمان داستان ندارد و این نه تنها نشان از اصرار هالیوود در به خوشی به پایان رساندن فیلمها دارد بلکه نشان دهنده این است که مخاطب امروز بیش از هر چیز نیازمند دلخوشی و اطمینان از سرنوشت قهرمانان فیلم مورد علاقه خود دارد.«ذهن زیبا» در سال ۲۰۰۲کاندیدای ۹ جایزه از مجموعه جوایز اسکار و برنده اسکار بهترین فیلم از مراسم اسکار آن سال شد و در نزدیک به ۲۰ کشور جهان نیز ازپرفروشهای سال به شمار آمد.
● تخیل تخیل در قانونهای هالیوودی حد ومرز نمی شناسد و به نوعی تمام عناصر دیگر را در خود جای میدهد عناصری چون پایان خوش، جوانی و جاودانگی ، قهرمان پروری همگی از تخیل مجاز بی حد و حصر هالیوودی سرچشمه میگیرند.تخیلی که با به خدمت گرفتن جلوههای ویژه برای مخاطب واقعیتر از واقعیت به نظر می آید.این تخیل تماشاگر را به جهانی تخصص یافته هدایت میکند که در آن هیچ غیر ممکنی وجود ندارد و میتواند شخصیتهایی را معرفی کند که میتوانند با جهان درگیر شوند و از مرزهای فیزیکی بگذرند و قدرتهای بزرگ را به تابعیت از خود وادار سازند و هالیوود تا به حدی در این رویکرد اغراق میکند که گاهی اوقات حتی تشخیص واقعیت از غیر واقعیت دشوار به نظر میرسد.این تخیل است کهنه تنها عامل جدایی مخاطب از زندگی روزمره اش را سبب می شود که پاسخگوی نوستالژیای همیشگی بشر مبنی بر تسلط بی حد وحصر او به جهان نیز خواهد بود. تخیل در تمام هالیوود در جریان است و تز پایههای اصلی آن به شمار میرود اما وقتی حالتی ماورائی مییابد و با استفاده از جلوههای ویژه بی شمار انجان اعمالی را به تصویر میکشد که انسان در زندگی معمولی خود هیچ گاه قادر به انجام آن نیست به اوج خود میرسد. نمونه این رویکرد را میتوان در قهرمانان همیشگی و تیپیکال هالیوود چون سوپرمن(superman) ، بتمن(batman) ،مردعنکبوتی(Spiderman) و حتی زن گربهای(catwoman) نیر جستوجو کرد. اینان قهرمانان سریالهای هالیوود محسوب میشوند که با نیاتی خیر خواهانه و نیروهای ماورایطبیعی دست به نجات بشریت میزنند، نجاتی که شاید از آرزوهای دست نیافتنی و همیشگی انسان به شمار آید. اینها همگی بردارهای زیبایی شناسانهای هستند که مخاطب جهانی را به الگو برداری و برقراری ارتباط وا میدارند و اینگونه است که هالیوود راه و رسم زندگی آمریکایی را نه تنها در سینمای دیگر کشورهای دنیا که در شیوه زندگی مردمان آنها رقم میزند.
● سینما در خدمت سینما فیلمهای هالیوودی برای تمثیل ، شوخی، ترانه و مزاح احتیاج به عوامل برونی ندارند چون به دلیل کثرت تولیدات تمامی این موارد در فیلمهای قبلی وجود داشتهاند و مخاطب خود را در سطحی وسیع پیدا کردهاند در واقع مخاطبان این فیلمها برای یافتن معنای کدهای موجود در فیلمها به خود هالیوود و فیلمهایی که خاطرات مخاطبان خود را تشکیل دادهاند ارجاع میشوند و در واقع این رویکرد است که بازتولید مفاهیم هالیوودی از طریق خودش را سبب میشود. در چنین رویکردی مخاطب به طور مداوم به خود هالیوود ارجاع میشود و تا بعد از مدتی این مفاهیم در عمق ذهن او ته نشین میشوند و هالیوود به هدف مورد نظر خود که همانا فرهنگ سازی است دست می یابد.اینگونه است که حتی اگر سینمای ملی نیز در صدد تقلید از هالیوود بر آمده به دلیل نداشتن پشتوانه صنعتی و فرهنگی که هالیوود دارای آن است از این کار باز مانده است.قهرمانان هالیوودی در فیلمهای گوناگون با عناوین مختلف بازتولید و در واقع یادآوری میشوند به طوریکه دیالوگی از فیلم "پدرخوانده" به کارگردانی فرانسیس کاپولا در فیلم "نامهداری"به کارگردانی نانسی میرز به یکی از تاثیر گذارترین دیالوگهای فیلم تبدیل میشود و تقلید از جان وین به نقطه عطف فیلمنامه"حرفهای"ساخته لوک بسون بدل میشود.
● سینما- سیاست سینمای هالیوود به واسطه تمایلش به حمایت از نهادها و ارزشهای آمریکایی مسلط مطلقا یک پدیده سیاسی به شمار میآیند. فیلمهای هالیوودی متعلق به ژانر سینمای جنگ و دیگر ژانرها میهن پرستی را ترویج کردند و دشمن را به شکلی کلیشهای به تصویر کشیدند. هالیوود در دوران جنگ سرد یک دوره ژانری از فیلمهای ضد کمونیستی که تهدید دموکراسی و تهدید زندگی به شیوه آمریکایی به شمار میرفتند تولید و عرضه کرد. در فیلمهایی مثل" رمبو" کمونیستها عموما به مثابه تجسم شر به تصویر کشیده میشدند. هالیوود همواره حامی سیاستهای برون مرزی دولتهای آمریکایی بوده است و شاید حتی پیشبینیکننده آنها در سالهای جنگ سرد با ساخت "جیمزباند" و فیلمهایی علمی تخیلی از این قبیل همواره سعی در نمایش قدرتی غریب و شکست ناپذیر داشته است. جیمز باند موجودی که با بهرهبرداری از بهترین امکانات ارتباطی و تجهیزات تکنولوژیکی همواره نماینده قدرت آمریکا مخصوصا در قبال اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده است. جیمز باند نماینده دنیایی است که همواره نیازمند نجات یک ابر قهرمان است. تفاوت او با دیگر قهرمانان تاکید بر انسان بودن و از جنس بشر بودن است .جیمز باند تمامی ضعفها،شادیها و ناکامیهای بشری را داراست و همین دارایی است که باعث همذات پنداری مخاطب با او شده و این نکتهای است که در قهرمانان پیش از او چون "بت من" و"سوپرمن" وجود نداشته است."سوپرمن" نمونهایترین قهرمان آمریکایی برای نمایش قدرتش برفراز نیویورک به پرواز در میآمد و محبوبش لوییز لین را آن بالا می برد تا به او نشان دهد پرندهها وستارهها چگونه به منهتن مینگرند. "بت من" در گاتهام سیتی که تصویر خوفناکی از نیویورک بدون آفتاب بود از آسمان خراشی به آسمان خراشی دیگر تاب میخورد و با اتومبیلش از آنها بالا میرفت.حفظ هویت دوگانه این دو ابر قهرمان در هیچ کجای دیگری به جز هالیوود امکان پذیر نبود.آمریکاییها همیشه برندهها را میپرستند و حوصله بازندهها را ندارند برای همین است که در هالیوود آمریکاییها هرگز جنگی را نباخته و هرگز نیز نخواهند باخت. همانگونه که آنتونیو نگری معتقد است آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم تا کنون خود را در مقام نجات دهنده دنیا معرفی کرده و از این بابت قدرتی بی حد وحصر برای خود قائل بوده و البته در این میان هالیوود در به تصویر کشیدن این تصور در کنار ابزار نظامی و دیپلماسی آمریکایی نقش مهمی برعهده داشته است. هرچند هالیوود در بسیاری از موارد با نمایش پیروزیهای مکرر قهرمانانش خواستار نمایش قدرت مسلط جهانی خود بوده است (اشاره به فیلمهایی چون "روز استقلال"و"آرماگدون")اما در مواردی با انتقاد و یا حتی هجو سیاستهای دولت آمریکا سعی در متعادل کردن دو کفه این ترازو داشته و این نکتهای است که نشان میدهد هالیوود همواره حق انتقاد صریح و زیر سوال بردن سیاستهای دولت آمریکا را برای خود قائل بوده است(اشاره به"شکارچی گوزن" و"اینک آخرالزمان") و در واقع همین خود زنی است که به نوعی تطهیر خود در مقابل مخاطب جهانی میانجامد، تطهیری که در پی رفع شبهات مربوط به یک جانبه بودن رویکرد هالیوود است.
● نتیجه گیری روند جهانی شدن در دهه ۹۰فیلمهای هالیوودی را در سطح جهان محبوب تر از گذشته کرده است. این فیلمها دهههای متمادیست که بر بازار جهان تسلط دارند و این امر دلیل دیگریست بر افزایش نقش روز افزون شرکتهای آمریکایی در تولید و پخش محصولاتشان در سراسر جهان در چنین شرایطی است که هرچند به غلط اما جهانی شدن تا حدودی معادل آمریکایی شدن تلقی میشود. حالا فیلم هالیوودی عملا یک بازوی موثر فرهنگ رسانهای برای فروختن "شیوه امریکایی زندگی کردن"است که حتی اگراین شیوه به صورت قالبی منتقل نشود که فرض این مقاله هم بر همین نکته استوار است چیزی از جذابیت هالیوود بر مخاطب جهان امروز نمیکاهد. با این وصف رابطه میان سینمای هالیوود ، جامعه آمریکا و کل جهان پیچیده به نظر می رسد و به ویژه نیازمند یک رویکرد چند وجهی است که با توسل به آن بتوان رابطه اقتصاد سیاسی را با صنعت فیلم و تولیدات سینمایی تشریح کرد. گیل برنستون درکتاب" سینما و مدرنیته فرهنگی" جهانی شدن فرهنگ تصویری را به معنای تولید فیلمهایی می داند که در دو بازار داخلی و خارجی مخاطب دارند. هرچند این سخن ناظر به محتوای موجود در فیلمهای هالیوودی است اما واقعیت این است که نمیتوان جهانی شدن مضمون را بی توجه به عناصر اقتصادی و قدرت پخش در نظر گرفت. واقعیت این است که علم اقتصاد به معنای متعارف آن توفیق هالیوود را در طی سالیان گذشته بر حسب فرهنگ مدیریتی منعطف و نظام مالی بازار آزاد وخلاقی توضیح میدهد که خود را با شرایط اقتصادی واجتماعی متغیر تطبیق داده است(میلر،۱۹۹۰)بازار آزادی که از مراحل مهم رسیدن به امپراطوری به شمار میرود. (برنستون،۲۰۰۱)علاوه بر این ترکیب قومی متنوع ایالات متحده نیز به رونق بازار فیلمهای آمریکایی کمک کرد و ضمنا ترکیب قومی متنوع ایالات متحده نیز به باب شدن شیوه عامتر و جهانیتری برای بیان داستان در قیاس با سایر فرهنگها کمک کردو(همان) بر پایه این استدلالها هالیوود با تکیه بر همین نقاط قوت و با پیروی از اصل تجارت آزاد و رقابت پذیری رشد یافته است.(اچسن ومل،به نقل از میلر۱۹۹۴) اما فارغ از همه این حرفها میتوان به این نتیجه رسید که سینمای هالیوود شبیه جامعه آمریکایی باید به مثابه قلمرو برخوردار از تضادها تلقی شود قلمرویی که در آن فیلمها بر سر چگونه نشان دادن جامعه و زندگی روزمره با یکدیگر در حال نبرد وجدال هستند اما واقعیت این است که نهایتا این جدال نیز در جهت تنوع وتکثر بخشیدن به محصولات هالیودی ودستیابی به مخاطبان گسترده جهانی و پررنگ کردن مولفههایی است که ارتباط مخاطب جهانی با سینمای هالیوود را سرعت میبخشد.
|